"ما را بکش تا گرفتار مغولان نشویم"

در برنامه امروز ستارگان درخشان در کهکشان تاریخ و فرهنگ ملت ترک در مورد امپراطوری خوارزمشاهیان و سلطان جلال الدین خوارزمشاه با شما سخن خواهیم گفت.

614600
"ما را بکش تا گرفتار مغولان نشویم"
Alal_al-Din_Khwarazm-Shah_crossing_the_rapid_Indus_river,_escaping_Chinggis_Khan_and_his_army.jpg

امپراطوری ترک خوارزمشاهیان (خوارزمشاهلار) ادامه امپراطوری بزرگ سلجوقیان است. نام این امپراطوری از نام شهر خوارزم واقع در کنار دریاچه بزرگ آرال در پهنه ترکستان غربی(آسیای میانه) اخذ شده است. امرای این شهر از دوران امپراطوری عباسی خود را با عناوینی چون خوارزمشاه و یا پادشاه خوارزم معرفی کرده اند.

بیلگه تکین (Bilge Tegin)،  نیای بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی بود از اهالی غرجستان که توسط سپهسالار کل سپاه خراسان در زمان امپراطوری سلجوقیان خریداری شد.

این غلام هوشمند، جسور و درست کردار، رفته رفته در دوران فرمانروایی سلجوقیان به سبب استعداد سرشار و کفایتی که از خود نشان داد به زودی مدارج ترقی را طی کرد و به مقامات عالی رسید تا این که سرانجام به امارت خوارزم برگزیده شد و این آغازی بود برای تاسیس امپراطوری خوارزمشاهیان. آنوش تکین قبل از اینکه امیر خوارزمشاه شود ابریق دار (Taştdar) سلطان سلجوقی شد. این رتبه به معنی آن بود که وی در نزد سلطان سلجوقی در زمره معتمدترین  اشخاص بود.

اما پس از انکه آنوش تکین امیر منطقه خوارزم شد زمام امور این منطقه از زمان توغرول بی (Tuğrul Bey) بنیانگذار سلسله سلجوقیه برای نخستین بار از جایی غیر از دربار اداره شد. پس از مرگ آنوش تکین فرزندان و نوادگان وی حاکم خوارزم شدند.

 سلجوقیان که در سال 1097 سرگرم مبارزه با صلیبیون در غرب امپراطوری بودند چندان قادر به سرکشی بر امارت خوارزم واقع در شمال شرقی امپراطوری نشدند. درست در این ایام قطب الدین محمد فرزند آنوش تکین، امیر خوارزم بود. وی پیوسته اطاعت و بستگی خود را به امپراطوران سلجوقی نشان می داد. در سال 1128 پس از وفات قطب الدین پسر بزرگش آتسیز، از سوی سلطان سنجر سلجوقی به امارت خوارزم منصوب شد. وی نیز راه پدر را رفت و بستگی خود را به سلطان سلجوقی بارها و بارها اعلام کرد. اما در این سالها، آتسیز به عنوان شاه خوارزم بتدریج اقدام به اجرا کردن سیاستهای مستقلانه نمود.

پس از آنکه طوایف اوغوز، سلطان سنجر سلجوقی را به اسارت گرفتند، آتسیز نیز در سال 1156 درگذشت. پس از پدر، فرزندش ایل آرسلان بر تخت نشست. وی نیز اگرچه تابع سلجوقیان بود پس از مرگ سلطان سنجر در سال 1157 ، استقلال خوارزم را اعلام کرد. اما این استقلال مانع از آن نشد که سلطان خوارزمشاه خود را ادامه سلجوقیان نداند.  ایل آرسلان در دوران سلطنت خود با قره ختائیان درگیر شد و در خلال این جنگ با سلجوقیان عراق هم پیمان شد. ایل آرسلان، فرزندش سلطان شاه را ولیعهد خود تعیین نموده بود.

اما سلطان شاه قادر بر نشستن بر تخت سلطنت نشد. چراکه علاء الدین تکیش دیگر فرزند سلطان ایل آرسلان بر برادرش سلطانشاه شورید و در جنگی که میان آن دو روی داد برادر را شکست داد و خود بر تخت نشست. دوران حکمرانی تکیش، درخشانترن دوران خوارزمشاهیان است. در سال 1194 یعنی در همان ایام، سلجوقیان عراق نیز تابع خوارزم شدند. سلطان تکیش پس از انکه در نبرد شهر ری موفق گردید، توانست تا تمام جغرافیای مادر سلجوقیان را متصرف شود. وی از این پس رسما سلطان نامیده شد. با مرگ سلطان تکیش پسرش علاءالدین محمد جانشین پدر شد  و از سال 1200 تا 1220 بر تخت نشست.

پس از انکه روابط سلطان علاء الدین با پادشاهان غور پریشان گردید وی با قره ختائیان علیه غوریان متحد شد. اما قره ختائیان پیمان شکنی کردند و همین امر سبب شد که سلطان خوارزم مجددا به سراغ غوریان رود و در سال 1210 قره ختائیان را به ماوراء النهر براند.

پس از اینکه علاء الدین محمد غزنه را متصرف شد پسرش جلال الدین، امیر این شهر شد. وی از یکسو مجبور به جنگ با خشخاشیون یعنی پیروان حسن صباح نیز بود.

خوارزمشاهیان  در سال 1281 با سپاه مغول به رهبری چنگیزخان مواجه شدند. در این جنگ علاء الدین محمد مغلوب شد و بالاجبار به جزیره آبسکون در حاشیه دریای خزر رفت و در آنجا پناه گرفت. وی در اینجا بیمار شد و کوتاه مدتی بعد فوت کرد. قبل از درگذشتش پسرانش را فراخواند و جلال الدین را به عنوان ولیعهد خود تعیین نمود.

به نوشته شهاب الدین محمد خرندزی زیدری نسوی در کتاب سیرت جلال الدین مینکبرنی، جلال الدین مردی بود اسمر (گندم‌گون) و تقریبا کوتاه بالا و تُرک شکل و ترکی گوی بود که به پارسی هم سخن می‌گفت. شجاعت او زبان زد بود و از تمام لشکر دلیرتر. به هر چیز غضب نمی‌کرد و دشنام نمی‌داد و خنده او جز تبسم نبود. سخن بسیار نمی‌گفت و عدل را دوست داشت و بر رعیت مهربان بود. زیر نامه‌های خویش عبده و گاه خادمه می‌نوشت و اصرار داشت او را سلطان خطاب نکنند .

بعد از مرگ سلطان محمد خوارزمشاهٍ، سلطان جلال االدین خوارزمشاه با سپاهی که برایش باقی‌مانده بود عزم خود را برای مقابله با سپاه مغول جزم نمود. برادران سلطان جلال الدین خوارزمشاه، در جنگی که با مغولان داشتند به شهادت رسیدند. وی در سال 1221 قادر شد تا وارد شهر غزنه شود و خود را برای نبرد با مغولان مهیا کند.

او از کرانه دریای خزر مجدداً به سمت شرق حرکت کرد تا خود را برای رویارویی با مهاجمان مهیا سازد. وی در سال ۱۲۲۱ م به سمت نیشابور، غزنه و هرات حرکت نمود و درگیری‌هایی نیز با مغولان پیدا کرد. آوازه مبارزات جلال الدین به گوش چنگیز خان رسید و او سپاهی با سی هزار مرد جنگی به فرماندهی شیگی قوتوقو به سمت او روانه کرد. سپاه جلال الدین و شیگی قوتوقو در نزدیکی پروان با یکدیگر جنگیدند که به شکست لشکریان شیگی قوتوقو انجامید. این پیروزی‌ها زودگذر و ناپایدار بود. به گفته جوینی نهایتاً در سال ۱۲۲۱ م شخص چنگیز خان عزم نبرد با جلال الدین کرد و در ساحل رود سند با وی گلاویز شد.

جلال الدین با سپاهش به قلب دشمن زد که باعث درهم فروریختن سپاه چنگیز شد و پی چنگیز افتاد اما ده هزار سواری که چنگیز به کمین گماشته بود باعث برهم زدن اوضاع و پراکنده شدن سپاه جلال الدین شد و پسر هشت ساله جلال الدین به دستور چنگیز در میان میدان نبرد کشته شد.

 در این نبرد لشکر جلال الدین در هم فروریخت ولی شخص جلال الدین شجاعانه جنگید.

براساس مندرچات دو کتاب تاریخ جهانگشای جوینی نوشته عطاملک جوینی و نیز سیرت جلال الدین مینکبرنی، نوشته شهاب الدین محمد خرندزی، زمانی که سلطان به خیمه مادر و همسر و حرم خود نزدیک شد شیونشان برامد که مارا بکش تا به دست مغولان اسیر نشویم که سلطان دستور غرق کردن ایشان را داد. در انتهای نبرد او از ارتفاع ده متری اسب خویش را در آب انداخت و مغولان در صدد تعقیب او برآمدند ولی با ممانعت چنگیز خان روبرو شدند، چرا که او می‌خواست نحوه عبور جلال الدین از رود سند را مشاهده کند. جلال الدین با یک شمشیر و نیزه و سپر از رود خروشان سند گذشت.

جلال الدین به تنهایی روانه هندوستان شد، سه سال در آنجا ماند و سپاهی برای خود ترتیب داد. از این پس بود که جلال الدین به سمت غرب متمایل شد تا اوضاع درونی نابسامان امپراطوری خوارزمشاهیان را اصلاح کند تا پس از آن اسب را برای مصاف با مغولان زین کند. در ابتدا لشکر او فاقد تجهیزات لازم و کافی بود. به روایت نسوی، سلطان جلال ادین خوارزمشاه وقتی از لاهور به سمت سیستان و بلوچستان حرکت می‌کرد، سپاهیان وی حدود چهار هزار تن بودند که اکثرا بر درازگوش و گاو نر سوار بودند.

سلطان جلال الدین خوارزمشاه در سال 1224 به کرمان آمد و سپس در سال 1225 به شهر تبریز مرکز حکومت ایلدنیزیان رفت. به دنبال رشادتهای وی، بخشهای بزرگی از سرزمین کنونی ایران باردیگر در تحت امپراطوری ترکان خوارزمشاه قرار گرفت.

سلطان جلال الدین خوارزمشاه در عین حال علاوه بر مغولان با پیروان حسن صباح و صلیبیون نیز در جنگ بود. وی در آخرین نبرد خود وارد سرزمین اناتولی گردید و آخلات را تصرف کرد. اما یغما شدن این شهر سبب گردید تا مناسبات میان سلطان جلال الدین خوارزمشاه و سلطان علاء الدین کیقباد سلجوقی تیره شود. همین امر سبب جنگ میان آن دو شد. در سال 1230 سپاه دو اردوی ترک در منطقه یاستی چیمن در ارزینجان رو در روی هم قرار گرفتند. سلطان جلال الدین خوارزمشاه در این نبرد شکست خورد و به دیاربکر گریخت و در یکی از روستاهای کوهستانی این منطقه کشته شد.

 به دنبال این حوادث، عشایر خوارزم از سوی سلطان علاء الدین کیقباد، در شرق، غرب و مرکز اناتولی اسکان داده شدند.

به این ترتیب ترکان خوارزم به آناتولی آمدند و در کنار دیگر برادران ترک خود، صفحات دیگری از تاریخ را نه در آسیای میانه بلکه در اسیای صغیر رقم زدند.

نوشته: دکتر گورآی کیرپیک، دانشیار دانشگاه غازی

ترجمه و تدوین: فرزاد صمدلی



خبرهای مرتبط